- قیمه قیمه کردن
- ریز ریز کردن خرد خرد کردن چیزی را (گوشت و جز آن را) : نمی دهد دل روشن ز دست همواری برنگ کچکرش از تیغ قیمه قیمه کنند. (محسن تاثیر بها آنند)، کسی را له و لورده کردن، سخت زخم زدن سخت مجروح کردن (چاقو کشان در مقام تهدید بحریف خود گویند قیمه قیمه ات می کنم)
معنی قیمه قیمه کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- قیمه قیمه کردن ((~. ~. کَ دَ))
- ریز ریز کردن، تکه تکه کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ریزریزکردن، له و لورده کردن، سخت زخم زدن